قربان حضور مبارکت شوم
در بیست و نهم شهر شوال دستخط مبارک جنابعالی را زیارت کردم ، محض رسید این دستخط مبارک، آنقدرمشعوف شدم تصور فرمائید که دنیا را به جان نثار دادند؛ چونکه چاپار معجلاَ عازم بود، مجال نشد که کیفیت عارض خود را مفصلاَ معروض دارد و همان روز پاکت حضرت عالی به حضور مبارک حضرت مستطاب اجلّ آقای صدراعظم رسانیدم و استدعا نموده ایم و حسب استدعای چاکران، جناب صدر اعظم، تعلیقه ایی به حضرتعالی نوشته و مرحمت فرمودند که بعضی (افراد) تعریف و توصیف از آقازاده را در حضور مبارک نموده و فرموده “لقب افتخار العلمائی” هم به ایشان مرحمت شود. اگر جنابعالی میل دارید بنویسید (که) هم فرمان لقب را و هم صد تومان مستمری جا به جاشود و خلعت همایونی و فرمان صادر شود. حال موکول است به میل شریف که دو کلمه دستخط شریف صادر شود تا بنده فرمان صادر نمایم، از این توصیف از جنابعالی، حضرت اجل صدارت عظمی میل باطنی و مشتاق قلبی نسبت به جنابعالی بهم رسانده که مترصد است به لقای جنابعالی؛ به گمان چاکر هرچه به حضور مبارک حضرت اجل صدر اعظم عرض نمایم، ردّ نشود ، انشااله تفصیل حالات خودتان را از چاپار آینده معروض حضور مبارک خواهم داشت ، هرگونه فرمایش باشد، از جان و دل ممارست می نماید.
نوشته به حدود سالهای۱۲۹۰ راجع است.