رفتن به محتوا رفتن به فوتر

نامه ای از ظل السلطان

نامه ای (احتمالاً با تطبیق خط) از«ظل السلطان» در فرخوان علمای تهران به جهت همکاری با او در اوان مشروطیت به مرحوم«حاجی میرزا ابوطالب زنجانی»

قربانت شوم، پس از تقدیم بندگی جسارت می ورزد

از قرار اظهار جناب«حاجی شیخ مطّلب» امروزعصر را مقرر فرمودند بنده شرفیاب شوم، درصورتی که حضرت مستطابعالی و بَل عموم آقایان، حال کسالت بنده را می دانند که طرف عصرهیچ قادر به حرکت نیستم. حتی بسیاراتفاق افتاده که امثال «شاهزاده فرمانفرما» و«عین الدوله» وغیرهما به بنده منزل آمدند، طرف عصر آنها را نتوانستم ملاقات کنم. اعلیحضرت همایونی از سفرفرنگ مراجعت کردند، یک ماه تمام، بنده ایشان را نتوانستم زیارت کنم. به هرحال استدعا می کنم شرفیابی بنده را به فردا صبحِ زود تبدیل فرمایند و ازعموم آقایان هم استدعا نمایند معذرتم را چون مشروع است، بپذیرند.

زیاده عرضی ندارم ..

در خاتمه عرض می کنم محض امتثال امرمبارکِ آقایان عظام، سوارهای بنده همه متفرق و می روند. لکن برای شهر یک فکری بفرمایند. تکلیف وضعیت با پیش آمد دو طرف چه خواهد شد! امروز اگر این سوارها به خانه خود بروند، تا بخواهم آنها را به شهر بخوانم، یک هفته بیشتر طول می کشد تاخبرکنند و(تازه)آنها از خانه خود حرکت نمایند(در حالیکه) در ظرف پنج ساعت بنده بنویسم، متفرق می شوند. لکن (آقایان علما)فکری به حال شهر بفرمایند و تکلیف را مرقوم نمایند. از همان قرار اطاعت می شود.

«مسعود میرزا ظل السلطان»

خوانش: میرغوغا

اشتراک گذاری

ارسال نظر

هستان روایت‌هایی است از دل تاریخ به قلم محسن میرزایی

کلیه حقوق مادی و معنوی این وب‌سایت متعلق به محسن میرزایی می‌باشد.